- کام طبع
- حریص، طمعکار، آزمند
معنی کام طبع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ابله، احمق، نادان، کودن
بی ذوق، بی تجربه، برای مثال آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خام طبعان همچنان افسرده اند (سعدی۲ - ۴۱۹)
پاک سرشت پاک نهاد
گاو ریش آزمند
بد طبیعت و بد سرشت
موافق میل، به دلخواه
دارای آرزوهای بیهوده، کسی که بیهوده به چیزی طمع می بندد، برای مثال نه من خامطمع عشق تو می ورزم و بس / که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست (سعدی۲ - ۳۶۳)
کار ساز سرشت جان دل روان
طلب مراد و مقصود کامجویی. طلبی عیاشی
آنکه در طلب مراد و مقصود خویش است کامجوی: (این هوس پیشگان کام طلب همه دوشاب دل تو شکر لب) (ضیاء اصفهانی)، عشر طلب عیاش
راد منش راد سرشت آنکه دارا طبیعتی بخشنده و سخی است کریم نهاد
سرد گوی
آژر کج سرشت دشمنش دژ منش
همسرشت، همخوی، کسی که در خوی و سرشت با دیگری شریک باشد
هم سرشت، هم خوی
حریص طماع آرزو